“
هاماچک (۱۹۷۸؛ به نقل از حیدری، ۱۳۸۹) معتقد است که کمالگرایی روانرنجورانه از دو محیط عاطفی بر میخیزد. یکی از این محیطها، محیط عدم تأیید یا اعمال تأییدات غیردائمی و دیگری محیطی است که به لحاظ عاطفی، تأیید مثبت شرطی فراهم میآورد. در یکی، کودک هرگز نمیآموزد که والدینش را چگونه راضی و خشنود گرداند، و در دیگری، تأیید والدین تنها هنگامی صورت میگیرد که کارها به خوبی انجام شود.
کارنز، فوربز، گاردینر و مارشال (۲۰۰۸، به نقل از حیدری، ۱۳۸۹) معتقدند که اینگونه نتایج ممکن است حتی به دلیل تأثیر عوامل ژنتیکی باشد و ممکن است کمالگرایی بیشتر جنبه ارثی و کمتر یادگیری داشته باشد. مدل واکنش اجتماعی که توسط فلت و همکاران (۲۰۰۲) مطرح شده است، بر این استوار است که کمالگرایی واکنشی به سختگیری خانواده و مقتضیات اجتماعی است و ممکن است با داشتن والدین مضطربی که دائما روی اشتباه نکردن و پیآمدهای منفی اشتباه کردن تأکید دارند، رابطه داشته باشد. این مدلها به طور کلی بر نقش خانواده در پدیدآیی کمالگرایی تأکید دارند. فلت و همکاران (۲۰۰۲) نیز عنوان میکنند که عوامل مربوط به کودکی مانند مزاج و سبک دلبستگی، عوامل مربوط به والدین مانند اهداف، تجربیات، سبک فرزندپروری، و شخصیت، به علاوه فشارهای محیطی مانند فرهنگ، همسالان، مربیان و شغل، نیز نقش مهمی در پدید آیی کمالگرایی دارند. مدل فلت و همکاران (۲۰۰۲) برای تبیین پدیدآیی کمالگرایی در شکل ۲-۱ آمده است.
فلت و همکاران (۲۰۰۲) شرح می دهند که والدین مستبد که از کودکان خود انتظار دارند پیشرفتهای سطح بالا داشته باشند زمینه های کمالگرایی را در کودکان به وجود می آورند. کودکان جامعهپذیر و متأثر از دیگران احتمال بالاتری برای کمالگرایی دارند. عوامل مربوط به مزاج کودک مانند تهییج پذیری بالا و سماجت نیز از عوامل کودکی تأثیرگذار بر کمالگرایی است.
فشارهای اجتماعی برای پیشرفت در تحصیل و کار که مستلزم رقابت و مقایسههای مکرر با دیگران است از عوامل محیطی مؤثر بر کمالگرایی است. افضلنیا (۱۳۸۳) در بخشی از کتاب خود، مدرسه و شرایط رقابتآمیز و ناسالم حاکم بر آن را نیز از عوامل تشدید کننده کمالگرایی در کودکان و نوجوانان در نظر گرفته است. وی معتقد است معلمی که خود در محیط و فرهنگی تکاملگرا پرورش یافته و نمرهی بیست را ملاک موفقیت و عدم موفقیت دانش آموزان خود در نظر میگیرد، شرایط رقابتی در کلاس را تشدید میبخشد و محیطی را به وجود میآورد که دانش آموزان در آن مجبورند برای اثبات شایستگی خود به معلم و والدین، نهایت تلاش خود را برای کامل و بی نقص بودن به کار گیرند. ارزیابیهای نامتعادل و غیرطبیعی دوران ابتدایی است که از مدرسه به طرف خانه سرازیر شده و از خانه به کودک تحمیل میگردد.
عوامل مربوط به والدین
-
- اهداف
-
- عادات
-
- سبک فرزندپروری
- شخصیت
عوامل مربوط به دوران کودکی
-
- مزاج
- سبک دلبستگی
فشارهای محیطی
-
- فرهنگ
-
- همسالان
-
- مربیان
فشار برای کامل بودن
- کمالگرایی جامعهمدار و خودمدار
کمال گرایی خودمدار
-
- باز بودن برای اجتماعیشدن
- تواناییهای ادراک شده
عدم کمال گرایی (پس زدن فشار)
-
- مقاومت
- سرکشی
کمال گرایی دیگر مدار
-
- تجربیات آسیب زا
- تجربیات آشفته
مدل پدیدآیی کمالگرایی، اقتباس از فلت و همکاران (۲۰۰۲؛ به نقل از حیدری، ۱۳۸۹)
کمالگرایی بعضی افراد توسط خودشان و در بعضی دیگر توسط دیگران جهت داده شده است و کمالگرایی بعضی نیز متأثر از هر دو منبع است. برای افرادی که در مقابل آن فشارها مقاومت میکنند فشارهایی که از طرف والدین، خود، و خانواده وارد می شود مؤثر نیست و موجب کمالگرایی در آنان نمی شود.
پیامدهای کمالگرایی
نوع بهنجار و سازش یافته کمالگرایی می تواند موجب تشویق دانشآموزان و آشکارشدن استعدادهای نهانی آنها شود. اما نوع نابهنجار و ناسازگار کمالگرایی پیامدهای منفی برای آنان دارد. پژوهشگران نشان داده اند که بین کمالگرایی و سازه هایی مانند اضطراب خصیصهای (دفنباچر، زومر، ویسمن، هیل، و اسلوان[۱۱۴]، ۱۹۸۶؛ اسپیلبرگر، گارساچ، ولوشن[۱۱۵]، ۱۹۹۰)، علائم مرضی مانند خطرخودکشی (چانگ، ۲۰۰۰)؛ افسردگی (کاوامورا، هانت، فراست، و دای بارتولو[۱۱۶]، ۲۰۰۱) و اختلالات خوردن (فیربورن، شافران، کوپر، ۱۹۹۹) رابطه وجود دارد. در حالی که این مشکلات کاملا جدی هستند و در جمعیت بالینی فراوان دیده میشوند، کمالگرایی دارای پیامدهایی در سطح پایین تر هم هست. افرادی که واجد کمالگرایی بالا هستند رضایت کمتری از عملکرد خود دارند (فراست و هندرسون، ۱۹۹۱).
اگر ما فردی کمالگرا باشیم، احتمالا در کودکی یاد گرفتهایم دیگران با توجه به میزان کاراییمان در انجام کارها به ما بها دهند، در نتیجه آموختهایم در صورتی ارزشمندیم که مورد قبول دیگران واقع شویم (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها میدهیم). بنابرین، عزت نفس ما بر اساس معیارهای خارجی پایهریزی شده است. این امر می تواند ما را نسبت به نقطهنظرها و انتقادات دیگران، آسیبپذیر و به شدت حساس سازد. در نتیجه تلاش برای حمایت از خودمان و رهایی از اینگونه انتقادات، سبب میگردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانیم (هویت و فلت، ۲۰۰۲؛ به نقل از سیرجانی، ۱۳۸۶).
رفتار جراتمندانه
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، همواره در تلاش است تا مهارت هایی جهت تسهیل روابط میانفردی به دست بیاورد. توجه روز افزون به رفتار جراتمندانه[۱۱۷] به عنوان موردی از مهارت های زندگی، حاکی از آشکار شدن ارزش ها و تاثیرات فراوان این مهارت است. اهمیت جراتورزی در ارتباطات بین فردی و نقش مؤثر آن در تعامل های اجتماعی، منجر به پژوهش های متعددی در این زمینه گردیده است.
در متون ترجمه شده به فارسی کلمه assertion معادل با واژه جراتمندی، جراتورزی، ابراز وجود، تأیید خود، اظهار وجود، خودبیانگری، جسارت و قاطعیت به کار رفته است. مسئله ابراز وجود و مقولهی جراتورزی، در واقع توانایی افراد جهت برقرار نمودن روابط بین فردی مناسب در تعاملات اجتماعی و یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در بهداشت روانی است. (بندورا[۱۱۸]،۱۹۷۷). می توان جراتورزی یا ابراز وجود را قلب رفتار میان فردی ( لین و همکاران،۲۰۰۴) یا مهارت برقراری ارتباط میان فردی ( آلبرتی و امونس، ۱۹۷۷) برشمرد.
سازمان جهانی بهداشت، ده مهارت را به عنوان مهارت های زندگی اصلی معرفی نموده است. این ده مهارت عبارتند از: ۱- مهارت خودآگاهی ۲- مهارت همدلی ۳- مهارت برقراری ارتباط مؤثر ۴- مهارت مدیریت خشم ۵- توانایی ایجاد و حفظ روابط بین فردی مؤثر ۶- مهارت رفتار جراتمندانه ۷- مهارت حل مسئله ۸- مهارت مقابله با استرس ۹- مهارت تصمیم گیری ۱۰- مهارت تفکر خلاق
“